fleshy, sarcous, consisting of meat, flashly, sarcoid, meaty, plump, chubby
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
میوهی گوشتی رسیده و آمادهی خوردن بود.
The fleshy fruit was ripe and ready to eat.
او غذاهای گوشتی را به سالادهای سبک ترجیح میداد.
He preferred sarcous meals over light salads.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «گوشتی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گوشتی