شکل جمع:
activistsسیاست فعال مدنی، فعال سیاسی، فعال اجتماعی، مطالبهگر، کنشگر
The activist's powerful speeches inspired a wave of change in the community.
سخنرانیهای مقتدر فعال مدنی موجیاز تغییر را در جامعه ایجاد کرد.
The activist fought tirelessly for environmental conservation.
این مطالبهگر بهطور خستگیناپذیر برای حفظ محیطزیست مبارزه کرد.
سیاست فعال، طلبکننده، مطالبهکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The activist group organized a protest against environmental pollution.
این گروه مطالبهکننده اعتراضی علیه آلودگی محیطزیست ترتیب داد.
She is known for her activist stance on human rights issues.
او بهخاطر موضع طلبکنندهاش در مورد مسائل حقوق بشر شناخته شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «activist» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/activist