آخرین به‌روزرسانی:

Activist

ˈæktɪvɪst ˈæktɪvɪst

شکل جمع:

activists

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

سیاست فعال مدنی، فعال سیاسی، فعال اجتماعی، مطالبه‌گر، کنشگر

The activist's powerful speeches inspired a wave of change in the community.

سخنرانی‌های مقتدر فعال مدنی موجی‌از تغییر را در جامعه ایجاد کرد.

The activist fought tirelessly for environmental conservation.

این مطالبه‌گر به‌طور خستگی‌ناپذیر برای حفظ محیط‌زیست مبارزه کرد.

adjective

سیاست فعال، طلب‌کننده، مطالبه‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The activist group organized a protest against environmental pollution.

این گروه مطالبه‌کننده اعتراضی علیه آلودگی محیط‌زیست ترتیب داد.

She is known for her activist stance on human rights issues.

او به‌خاطر موضع طلب‌کننده‌اش در مورد مسائل حقوق بشر شناخته شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد activist

  1. noun a militant reformer
    Synonyms:
    militant bustler
  1. adjective advocating or engaged in activism
    Synonyms:
    activistic

ارجاع به لغت activist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «activist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/activist

لغات نزدیک activist

پیشنهاد بهبود معانی