امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brindled

American: ˈbrɪndld British: ˈbrɪndld
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
خط‌دار، راه‌راه، خال‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a brindled cow
- گاو پیسه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brindled

  1. adjective Having a grey or brown streak or a pattern or a patchy coloring; used especially of the patterned fur of cats
    Synonyms:
    streaked spotted brindle mottled brinded tabby

ارجاع به لغت brindled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brindled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brindled

لغات نزدیک brindled

پیشنهاد بهبود معانی