گذشتهی ساده:
buttonedشکل سوم:
buttonedوجه وصفی حال:
buttoningدکمه، دکمه (ماشین)
The buttons on my shirt are coming loose.
دکمه های پیراهنم در حال باز شدن هستند.
I need to sew new buttons onto my coat.
من باید دکمه های جدیدی را به کتم بدوزم.
انگلیسی آمریکایی ورزش نشان برجسته، پوشش پلاستیکی در انتهای شمشیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was prohibited from wearing buttons at school.
او از گذاشتن نشانهای برجسته در مدرسه منع شده بود.
They wore beautiful buttons and hats.
آنها نشانهای برجسته و کلاه های زیبایی داشتند.
بستن چیزی (با استفاده از دکمه)، بستن دهان، محکم بستن، مهر و موم کردن
I forgot to button your sweater.
من فراموش کردم که دکمه ژاکتم را ببندم.
button up your coat.
دکمه کت خود را ببندید.
انگلیسی بریتانیایی هتل (عامیانه) پادو هتل، باربر هتل، شاگرد، نوکر، پادو
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی هتل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buttons» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buttons