امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Buttons

American: ˈbʌtənz British: ˈbʌtənz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    buttoned
  • شکل سوم:

    buttoned
  • وجه وصفی حال:

    buttoning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
دکمه، دکمه (ماشین)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The buttons on my shirt are coming loose.
- دکمه های پیراهنم در حال باز شدن هستند.
- I need to sew new buttons onto my coat.
- من باید دکمه های جدیدی را به کتم بدوزم.
noun countable
انگلیسی آمریکایی ورزش نشان برجسته، پوشش پلاستیکی در انتهای شمشیر
- He was prohibited from wearing buttons at school.
- او از گذاشتن نشان‌های برجسته در مدرسه منع شده بود.
- They wore beautiful buttons and hats.
- آن‌ها نشان‌های برجسته و کلاه های زیبایی داشتند.
verb - transitive
بستن چیزی (با استفاده از دکمه)، بستن دهان، محکم بستن، مهر و موم کردن
- I forgot to button your sweater.
- من فراموش کردم که دکمه ژاکتم را ببندم.
- button up your coat.
- دکمه کت خود را ببندید.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی هتل (عامیانه) پادو هتل، باربر هتل، شاگرد، نوکر، پادو link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی هتل

مشاهده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buttons

  1. verb Fasten with buttons
    Synonyms:
    snaps clasps closes
    Antonyms:
    unbuttons
  1. noun A device that when pressed will release part of a mechanism
    Synonyms:
    fasteners studs keys releases dials hooks switches chins clasps buckles snaps pins knobs disks catches emblems frogs baubles

ارجاع به لغت buttons

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buttons» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buttons

لغات نزدیک buttons

پیشنهاد بهبود معانی