فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clingy

ˈklɪŋi ˈklɪŋi

صفت تفضیلی:

clingier

صفت عالی:

clingiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

چسبان، چسبنده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The clingy dress hugged her curves.

لباس چسبان به پیچ‌وقوس بدن او می‌چسبید.

The clingy gel kept the decorations securely in place during the party.

ژل چسبنده، تزئینات را در طول مهمانی در جای خود محکم نگه می‌داشت.

adjective

وابسته (از نظر عاطفی)، سیریش، آویزان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

His clingy ex-girlfriend called him multiple times a day.

دوست‌دختر سابق آویزانش چند بار در روز با او تماس می‌گرفت.

The clingy child refused to let go of her mother's hand.

کودک وابسته حاضر نشد دست مادرش را رها کند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت clingy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clingy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clingy

لغات نزدیک clingy

پیشنهاد بهبود معانی