صفت تفضیلی:
clingierصفت عالی:
clingiestچسبان، چسبنده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The clingy dress hugged her curves.
لباس چسبان به پیچوقوس بدن او میچسبید.
The clingy gel kept the decorations securely in place during the party.
ژل چسبنده، تزئینات را در طول مهمانی در جای خود محکم نگه میداشت.
وابسته (از نظر عاطفی)، سیریش، آویزان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His clingy ex-girlfriend called him multiple times a day.
دوستدختر سابق آویزانش چند بار در روز با او تماس میگرفت.
The clingy child refused to let go of her mother's hand.
کودک وابسته حاضر نشد دست مادرش را رها کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clingy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clingy