فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

CMO

ˌsiːemˈoʊ ˌsiːemˈəʊ

شکل جمع:

cmos

توضیحات:

CMO مخفف عبارت Chief Marketing Officer است.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

abbreviation noun countable

کسب‌وکار مدیر ارشد بازاریابی، مدیر بازاریابی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The CMO presented the new marketing strategy at the annual conference.

مدیر بازاریابی، استراتژی بازاریابی جدیدی را در کنفرانس سالانه ارائه کرد.

The CMO's innovative approach significantly increased sales.

رویکرد نوآورانه‌ی مدیر ارشد بازاریابی، فروش را به میزان قابل‌توجهی افزایش داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She was recently promoted to CMO after her successful campaign.

او پس‌از کمپین موفقیت‌آمیز خود، به‌تازگی به مدیر ارشد بازاریابی ارتقا یافت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد CMO

  1. noun the person in an organization who has the most important position with responsibility for the organization's marketing (= advertising and selling its products or services)
    Synonyms:
    chief marketing officer

ارجاع به لغت CMO

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «CMO» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cmo

لغات نزدیک CMO

پیشنهاد بهبود معانی