فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Containment

kənˈteɪnmənt kənˈteɪnmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    جلوگیری، محدودسازی، مهار
    • - The containment of the fire was a top priority for the firefighters.
    • - مهار آتش از اولویت‌های آتش‌نشانان بود.
    • - The scientist developed a new method for radioactive waste containment.
    • - دانشمند روش جدیدی برای محدودسازی زباله‌های رادیواکتیو ابداع کرد.
  • noun uncountable
    سیاست سد نفوذ، سیاست جلوگیری از نفوذ دشمن
    • - The success of containment strategies in Europe helped maintain stability and peace in the region.
    • - موفقیت راهبردهای سد نفوذ در اروپا به حفظ ثبات و صلح در منطقه کمک کرد.
    • - Containment proved to be an effective tool in limiting Soviet influence during the post-World War II era.
    • - سیاست جلوگیری از نفوذ دشمن ابزاری مؤثر در محدود کردن نفوذ شوروی در دوران پس‌از جنگ جهانی دوم بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت containment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «containment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/containment

لغات نزدیک containment

پیشنهاد بهبود معانی