فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Convalescence

ˌkɑːnvəˈlesns ˌkɒnvəˈlesns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adjective
    به گرایی، دوره نقاهت
    • - Her convalescence was long and painful.
    • - دوران نقاهت او طولانی و دردآمیز بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد convalescence

  1. noun Gradual healing (through rest) after sickness or injury
    Synonyms: recuperation, recovery

ارجاع به لغت convalescence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convalescence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convalescence

لغات نزدیک convalescence

پیشنهاد بهبود معانی