از چیزی زدن. صرفهجویی کردن. میانبر رفتن.
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My mom often had to cut corners when we were kids in order to feed all of us.
وقتی بچه بودیم مادرم اغلب مجبور به صرفهجویی بود تا بتواند به همهی ما غذا بدهد.
When the boss found out that the accounting department was cutting corners, they fired them all.
وقتی رئیس فهمید بخش حسابداری از سر و ته حسابها میزده، همهی آنها را اخراج کرد.
The President of Uited States decided to cut corners in order to overcome the recession.
رئیس جمهور آمریکا تصمیم گرفت میانبر بزند تا بر بحران اقتصادی غلبه کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cutting corners» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cutting-corners