با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Eggshell

ˈeɡʃel ˈeɡʃel
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
پوست تخم‌مرغ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The fragile eggshell cracked when it fell off the kitchen counter.
- پوسته‌ی شکننده‌ی تخم‌مرغ زمانی که از روی پیشخوان آشپزخانه افتاد، ترک خورد.
- I carefully peeled the eggshell.
- پوست تخم‌مرغ را با دقت جدا کردم.
noun uncountable
رنگ روغنی
- The eggshell on the walls gave the room a subtle finish.
- رنگ روغنی روی دیوارها ظاهری زیبا به اتاق می‌بخشید.
- The painter recommended using eggshell for the doors.
- نقاش استفاده از رنگ روغنی را برای درها پیشنهاد کرد.
noun countable uncountable
مانند پوست‌ تخم‌مرغ
- His confidence was as fragile as an eggshell, easily shattered by criticism.
- اعتمادبه‌نفس او مانند پوست تخم‌مرغ شکننده بود که به‌راحتی با انتقاد از بین می‌رفت.
- The artist carefully painted intricate patterns on the fragile eggshell surface.
- این هنرمند با دقت الگوهای پیچیده‌ای را روی سطح شکننده‌ای مانند پوست تخم‌مرغ نقاشی کرد.
adjective
نازک، ترد، شکننده
- eggshell china
- (ظرف) چینی شکننده
- Be careful, the eggshell glass could break easily.
- مراقب باشید، لیوان شکننده می‌تواند به‌راحتی بشکند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد eggshell

  1. noun The exterior covering of a bird's egg
    Synonyms: shell

ارجاع به لغت eggshell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «eggshell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/eggshell

لغات نزدیک eggshell

پیشنهاد بهبود معانی