فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Eggshell

ˈeɡʃel ˈeɡʃel

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

پوست تخم‌مرغ

The fragile eggshell cracked when it fell off the kitchen counter.

پوسته‌ی شکننده‌ی تخم‌مرغ زمانی که از روی پیشخوان آشپزخانه افتاد، ترک خورد.

I carefully peeled the eggshell.

پوست تخم‌مرغ را با دقت جدا کردم.

noun uncountable

رنگ روغنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The eggshell on the walls gave the room a subtle finish.

رنگ روغنی روی دیوارها ظاهری زیبا به اتاق می‌بخشید.

The painter recommended using eggshell for the doors.

نقاش استفاده از رنگ روغنی را برای درها پیشنهاد کرد.

noun countable uncountable

مانند پوست‌ تخم‌مرغ

His confidence was as fragile as an eggshell, easily shattered by criticism.

اعتمادبه‌نفس او مانند پوست تخم‌مرغ شکننده بود که به‌راحتی با انتقاد از بین می‌رفت.

The artist carefully painted intricate patterns on the fragile eggshell surface.

این هنرمند با دقت الگوهای پیچیده‌ای را روی سطح شکننده‌ای مانند پوست تخم‌مرغ نقاشی کرد.

adjective

نازک، ترد، شکننده

eggshell china

(ظرف) چینی شکننده

Be careful, the eggshell glass could break easily.

مراقب باشید، لیوان شکننده می‌تواند به‌راحتی بشکند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد eggshell

  1. noun the exterior covering of a bird's egg
    Synonyms:
    shell

ارجاع به لغت eggshell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «eggshell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eggshell

لغات نزدیک eggshell

پیشنهاد بهبود معانی