بهطور خالی، بهطور پوچ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He smiled emptily, unable to feel the joy he pretended to express.
او لبخندی خالی زد و نمیتوانست شادیای را که احساس میکرد، ابراز کند.
He walked emptily along the street, consumed by his worries.
او بهطور پوچ در امتداد خیابان، غرق در نگرانی قدم میزد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «emptily» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/emptily