Farrow

ˈfeˌroʊ ˈfærəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
  • noun adjective adverb
    همه بچه‌خوک‌هایی که در یک وهله زاییده می‌شوند، بچه‌خوک، زایمان بچه‌خوک، زایمان خوک، (درمورد گاو) بی‌گوساله، بی‌بچه، زاییدن (خوک)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد farrow

  1. verb Give birth
    Synonyms: pig
  2. noun The production of a litter of pigs
    Synonyms: farrowing

ارجاع به لغت farrow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «farrow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/farrow

لغات نزدیک farrow

پیشنهاد بهبود معانی