با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Flunk

flʌŋk flʌŋk flʌŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flunked
  • شکل سوم:

    flunked
  • سوم شخص مفرد:

    flunks
  • وجه وصفی حال:

    flunking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb
    شکست، (آمریکا، عامیانه) شکست خوردن (در امتحانات)، چیدن، موجب شکست شدن
    • - He flunked half of the students.
    • - او نصف شاگردان را رد کرد.
    • - I flunked math.
    • - در ریاضی رفوزه شدم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد flunk

  1. verb fail
    Synonyms: miss, drop out

Phrasal verbs

  • flunk out

    (عامیانه) به خاطر نمرات بد اخراج کردن یا شدن

ارجاع به لغت flunk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flunk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flunk

لغات نزدیک flunk

پیشنهاد بهبود معانی