-
Countable
Noun
غذا و آشپزی
فوندو (غذایی سوئیسی که با نوعی سس پنیر یا پنیر آبشدهی گرم در کنار نان سرو میشود)
-
- My family loves to gather around the table and enjoy a meat fondue.
- - خانوادهام دوست دارند دور میز جمع شوند و از خوردن فوندوی گوشت لذت ببرند.
-
- We had a delicious cheese fondu at the restaurant.
- - فوندوی پنیر خوشمزهای را در رستوران خوردیم.