پادو، شاگرد، نوکر، خدمتکار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The footboy hurried to deliver the message.
خدمتکار عجله کرد تا پیام را برساند.
He worked as a footboy in the grand estate.
او بهعنوان شاگرد در املاک بزرگ کار میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «footboy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/footboy