خستهپای (برای مثال بهدلیل پیادهروی)، کوفتهپای، ازپایافتاده
I did not have the heart to force those footworn soldiers to walk any further.
دلم نمیآمد که آن سربازان ازپاافتاده را وادار به پیادهروی بیشتری کنم.
(ساییده یا فرسوده یا نخنما در اثر پاخوردن) پاخورده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a footworn rug
فرش پاخورده
the footworn steps of Agha Amoo's roof
پلههای ساییدهشدهی بام (خانهی) آقاعمو
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «footworn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/footworn