با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Fortnight

ˈfɔːrtnaɪt ˈfɔːrtnaɪt ˈfɔːtnaɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fortnights

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    دو هفته، چهارده روز، هر دو هفته یک بار
    • - They stayed with us for a fortnight.
    • - آن‌ها به مدت دو هفته پیش ما ماندند.
    • - we've spent the last fortnight in Spain.
    • - دو هفته‌ی آخر را در اسپانیا گذراندیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fortnight

  1. noun A period of fourteen consecutive days
    Synonyms: two weeks

ارجاع به لغت fortnight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fortnight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fortnight

لغات نزدیک fortnight

پیشنهاد بهبود معانی