امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fortnight

ˈfɔːrtnaɪt ˈfɔːrtnaɪt ˈfɔːtnaɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fortnights

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
انگلیسی بریتانیایی دو هفته، چهارده روز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- They stayed with us for a fortnight.
- دو هفته پیش ما ماندند.
- They will meet again in a fortnight to discuss the details.
- آن‌ها تا دو هفته‌ی دیگر دوباره ملاقات خواهند کرد تا درباره‌ی جزئیات بحث کنند.
- She completed the project in a fortnight.
- او این پروژه را در مدت چهارده روز تمام کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fortnight

  1. noun a period of fourteen consecutive days
    Synonyms:
    two weeks

ارجاع به لغت fortnight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fortnight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fortnight

لغات نزدیک fortnight

پیشنهاد بهبود معانی