فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fortnightly

ˈfɔːrtnaɪtli ˈfɔːtnaɪtli

شکل جمع:

fortnightlies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb

انگلیسی بریتانیایی هر دو هفته یک‌بار، هر چهارده روز یک‌بار

The club meets on a fortnightly basis to discuss upcoming events.

این انجمن هر دو هفته یک‌بار برای بحث در مورد رویدادهای آینده جلسه تشکیل می‌دهد.

She receives her salary fortnightly.

او هر دو هفته یک‌بار حقوق خود را دریافت می‌کند.

noun countable

دو هفته‌نامه، نشریه، مجله (که دو هفته یک‌بار منتشر می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

I enjoy reading the latest articles in the fortnightly.

از خواندن آخرین مقالات در نشریه لذت می‌برم.

Subscribers eagerly await the new issue of the fortnightly.

دنبال‌کنندگان مشتاقانه منتظر شماره‌ی جدید مجله هستند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fortnightly

  1. adverb every two weeks
    Synonyms:
    biweekly
  1. adjective occurring every two weeks
    Synonyms:
    biweekly

ارجاع به لغت fortnightly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fortnightly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fortnightly

لغات نزدیک fortnightly

پیشنهاد بهبود معانی