۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Fries

fraɪz fraɪz fraɪz

گذشته‌ی ساده:

fried

شکل سوم:

fried

وجه وصفی حال:

frying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural

غذا و آشپزی سیب‌زمینی سرخ‌کرده، سیب‌زمینی سرخ‌شده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

My favorite fast food is a cheeseburger and fries.

فست‌فود محبوب من چیزبرگر و سیب‌زمینی سرخ‌کرده است.

The fries at this restaurant are always crispy and delicious.

سیب‌زمینی سرخ‌شده‌ی این رستوران همیشه ترد و خوشمزه است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The fries were perfectly seasoned.

سیب‌زمینی سرخ‌شده به خوبی مزه‌دار شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fries

  1. verb kill by electrocution, as in the electric chair
    Synonyms:
    electrocutes kills destroys cooks sears browns frizzles singes grills
  1. noun a young person of either sex
    Synonyms:
    children kids youngsters minors nestlings
  1. noun strips of potato fried in deep fat
    Synonyms:
    french-fries chips French-fried potatoes

سوال‌های رایج fries

گذشته‌ی ساده fries چی میشه؟

گذشته‌ی ساده fries در زبان انگلیسی fried است.

شکل سوم fries چی میشه؟

شکل سوم fries در زبان انگلیسی fried است.

وجه وصفی حال fries چی میشه؟

وجه وصفی حال fries در زبان انگلیسی frying است.

ارجاع به لغت fries

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fries» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fries

لغات نزدیک fries

پیشنهاد بهبود معانی