بهطور مهم، بهطور بااهمیت
He announced grandly that she was spending Christmas in the Hawaiian Islands.
او با اهمیت اعلام کرد که کریسمس را در جزایر هاوایی میگذراند.
She described herself grandly as an 'electrical engineer'.
او خود را بهشکل مهم بهعنوانِ یک «مهندس برق» توصیف کرد.
بهطور باشکوه، بهطور مجلل، بهطور تحسینبرانگیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His home is very grandly furnished.
خانهاش بهطور باشکوه مزین شده است.
The hotel was grandly decorated, with high-ceilinged guest rooms.
این هتل بهطور مجلل با اتاقهای مهمانِ سقف بلند، آراسته شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «grandly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grandly