با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Grandly

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌طور مهم، به‌طور بااهمیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He announced grandly that she was spending Christmas in the Hawaiian Islands.
- او با اهمیت اعلام کرد که کریسمس را در جزایر هاوایی می‌گذراند.
- She described herself grandly as an 'electrical engineer'.
- او خود را به‌شکل مهم به‌عنوانِ یک «مهندس برق» توصیف کرد.
adverb
به‌طور باشکوه، به‌طور مجلل، به‌طور تحسین‌برانگیز
- His home is very grandly furnished.
- خانه‌اش به‌طور باشکوه مزین شده است.
- The hotel was grandly decorated, with high-ceilinged guest rooms.
- این هتل به‌طور مجلل با اتاق‌های مهمانِ سقف بلند، آراسته شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grandly

  1. adverb royally
    Synonyms: regally, majestically, sumptuously, wonderfully

ارجاع به لغت grandly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grandly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grandly

لغات نزدیک grandly

پیشنهاد بهبود معانی