گذشتهی ساده:
handcuffedشکل سوم:
handcuffedوجه وصفی حال:
handcuffingدستبند، وسیلهای فلزی که بر دست مجرمان و متهمان میزنند
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a pair of handcuffs
یک جفت دستبند
She was taken to the police station in handcuffs.
او را با دستبند به کلانتری منتقل کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «handcuffs» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/handcuffs