فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Handcuffs

ˈhændkʌfs ˈhændkʌfs

گذشته‌ی ساده:

handcuffed

شکل سوم:

handcuffed

وجه وصفی حال:

handcuffing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural

دستبند، وسیله‌ای فلزی که بر دست مجرمان و متهمان می‌زنند

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

a pair of handcuffs

یک جفت دستبند

She was taken to the police station in handcuffs.

او را با دستبند به کلانتری منتقل کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد handcuffs

  1. noun manacles
    Synonyms:
    chains shackles cuffs bracelets fetters wristlets clamps braces snaps iron rings

ارجاع به لغت handcuffs

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «handcuffs» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/handcuffs

لغات نزدیک handcuffs

پیشنهاد بهبود معانی