با سر، از سر، با شیرجه
He jumped headfirst into the lake.
او با سر پرید توی دریاچه.
با بیفکری، بیپروا، بدون پیشاندیشی (headforemost هم میگویند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «headfirst» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/headfirst