با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Hiccup

ˈhɪkʌp ˈhɪkʌp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hiccups

توضیحات

این لغت به شکل hiccough نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری hiccup رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    سکسکه
    • - She ate so much that she got the hiccups.
    • - از بس خورد به سکسکه افتاد.
    • - She tried to stifle her hiccoughs during the important meeting.
    • - او سعی کرد در این جلسه‌ی مهم جلوی سکسکه‌اش را بگیرد.
  • verb - intransitive
    سکسکه کردن، به سکسکه افتادن
    • - He couldn't stop hiccupping.
    • - نمی‌توانست جلوی سکسکه را بگیرد.
    • - Every time he ate spicy food, he would hiccough for hours.
    • - هر بار که غذای تند می‌خورد، ساعت‌ها به سکسکه می‌افتاد.
  • noun countable
    مشکل جزئی (مشکلی که کاری را برای مدتی به تأخیر می‌اندازد یا قطع می‌کند اما معمولاً مشکلات جدی ایجاد نمی‌کند)
    • - The car had a hiccough in the engine and wouldn't start.
    • - موتور ماشین مشکلی جزئی داشت و روشن نمی‌شد.
    • - The presentation had a hiccough.
    • - سخنرانی دچار مشکلی جزئی شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hiccup

  1. noun (usually plural) the state of having reflex spasms of the diaphragm accompanied by a rapid closure of the glottis producing an audible sound; sometimes a symptom of indigestion
    Synonyms: hiccough, singultus
  2. verb Breathe spasmodically, and make a sound
    Synonyms: hiccough

ارجاع به لغت hiccup

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hiccup» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hiccup

لغات نزدیک hiccup

پیشنهاد بهبود معانی