فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hiccup

ˈhɪkʌp ˈhɪkʌp

شکل جمع:

hiccups

توضیحات:

این لغت به شکل hiccough نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری hiccup رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

سکسکه

She ate so much that she got the hiccups.

از بس خورد به سکسکه افتاد.

She tried to stifle her hiccoughs during the important meeting.

او سعی کرد در این جلسه‌ی مهم جلوی سکسکه‌اش را بگیرد.

verb - intransitive

سکسکه کردن، به سکسکه افتادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He couldn't stop hiccupping.

نمی‌توانست جلوی سکسکه را بگیرد.

Every time he ate spicy food, he would hiccough for hours.

هر بار که غذای تند می‌خورد، ساعت‌ها به سکسکه می‌افتاد.

noun countable

مشکل جزئی (مشکلی که کاری را برای مدتی به تأخیر می‌اندازد یا قطع می‌کند اما معمولاً مشکلات جدی ایجاد نمی‌کند)

The car had a hiccough in the engine and wouldn't start.

موتور ماشین مشکلی جزئی داشت و روشن نمی‌شد.

The presentation had a hiccough.

سخنرانی دچار مشکلی جزئی شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hiccup

  1. noun (usually plural) the state of having reflex spasms of the diaphragm accompanied by a rapid closure of the glottis producing an audible sound; sometimes a symptom of indigestion
    Synonyms:
    hiccough singultus
  1. verb breathe spasmodically, and make a sound
    Synonyms:
    hiccough

ارجاع به لغت hiccup

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hiccup» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hiccup

لغات نزدیک hiccup

پیشنهاد بهبود معانی