Horseradish

ˈhɔːrsˌrædɪʃ ˈhɔːsˌrædɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    horseradishes

معنی

noun
گیاه‌شناسی فَجلِ برّی، ترب کوهی، ریشه‌ی خردل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد horseradish

  1. noun The root of the horseradish plant; it is grated or ground and used for seasoning
    Synonyms: horseradish root
  2. noun Coarse Eurasian plant cultivated for its thick white pungent root
    Synonyms: horse-radish, red cole, armoracia-rusticana

ارجاع به لغت horseradish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «horseradish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/horseradish

لغات نزدیک horseradish

پیشنهاد بهبود معانی