فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hotly

ˈhɑːtli ˈhɒtli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb

باهیجان، باانرژی، باعصبانیت، باحرارت، باشور

She responded hotly when accused of cheating.

وقتی متهم به تقلب شد، او باعصبانیت پاسخ داد.

The two politicians debated hotly over the new policy.

این دو سیاست‌مدار باهیجان بر سر سیاست جدید بحث کردند.

adverb

بسیار نزدیک، به‌طور نزدیکی، به‌طور تنگاتنگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The detective followed the suspect hotly through the crowded streets.

کارآگاه به‌طور نزدیکی مظنون را در خیابان‌های شلوغ تعقیب کرد.

The sibling competed hotly to see who could finish their chores first.

خواهر و برادر به‌طور تنگاتنگ با هم رقابت کردند تا ببینند چه کسی می‌تواند کارهای خود را اول تمام کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hotly

  1. adverb in a heated manner
    Synonyms:
    heatedly

ارجاع به لغت hotly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hotly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hotly

لغات نزدیک hotly

پیشنهاد بهبود معانی