۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Imputed

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

(پیش از محاسبه و برآورد به‌طور دقیق) ادعاشده، مفروض، فرضی، نسبت‌داده‌شده، انتسابی، تخمینی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the imputed values

ارزش‌های فرضی

the imputed cost of home ownership

هزینه‌ی تخمینی مالکیت خانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imputed

  1. adjective supposed
    Synonyms:
    likely claimed accused charged

ارجاع به لغت imputed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imputed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/imputed

لغات نزدیک imputed

پیشنهاد بهبود معانی