با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Imputed

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    (پیش از محاسبه و برآورد به‌طور دقیق) ادعاشده، مفروض، فرضی، نسبت‌داده‌شده، انتسابی، تخمینی
    • - the imputed values
    • - ارزش‌های فرضی
    • - the imputed cost of home ownership
    • - هزینه‌ی تخمینی مالکیت خانه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد imputed

  1. adjective supposed
    Synonyms: claimed, charged, accused, likely

ارجاع به لغت imputed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imputed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imputed

لغات نزدیک imputed

پیشنهاد بهبود معانی