Inbreed

ˈɪnˌbrid ˈɪnˌbrid
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inbred
  • شکل سوم:

    inbred
  • سوم‌شخص مفرد:

    inbreeds
  • وجه وصفی حال:

    inbreeding

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive adjective adverb
تولید کردن، موجب شدن، به‌وجود آوردن، پرورش دادن، از جانوران هم‌تیره تخم کشیدن، از یک نژاد ایجاد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- intellectual inbreeding
- ناتوانی فکری (در اثر حشر و نشر درون‌گروهی عقاید)
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت inbreed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inbreed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inbreed

لغات نزدیک inbreed

پیشنهاد بهبود معانی