مربایی
She was thrilled to find a jammy donut in the bakery.
از اینکه در مغازهی شیرینیپزی یک دونات مربایی پیدا کرده بود، هیجانزده بود.
We had jammy toast for the breakfast.
صبحانه نان تست مربایی خوردیم.
انگلیسی بریتانیایی خوششانس، خرشانس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was feeling jammy after winning the lottery.
بعد از برنده شدن در بختآزمایی احساس کرد خوششانس است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jammy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jammy