فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jump-start

ˈdʒəmpˌstɑːrt ˈdʒəmpˌstɑːt

معنی

verb - transitive noun

(اتومبیل: روشن کردن اتومبیلی که باطری آن خراب است از راه وصل کردن باطری اتومبیل دیگر به آن) استارت زدن، پراندن موتور، (اتومبیل را) با هل دادن یا در سرازیری انداختن روشن کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jump-start

  1. verb start or re-start vigorously
    Synonyms:
    jump jumpstart
  1. noun starting an automobile engine that has a weak battery by means of jumper cables to another car
    Synonyms:
    jumpstart

ارجاع به لغت jump-start

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jump-start» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jump-start

لغات نزدیک jump-start

پیشنهاد بهبود معانی