Lurdane

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

• noun countable
  قدیمی آدم تنبل و کودن، آدم لش و احمق
  • - He was such a lurdane, always dozing off and not doing any work.
  • - آدمی تنبل و کودن بود، همیشه چرت می‌زد و هیچ کاری نمی کرد.

  • - That lurdan can't seem to do anything right.
  • - به‌ نظر نمی‌رسه اون آدم لش و احمق کاری رو درست انجام بده.
• adjective
  قدیمی تنبل و بی‌عقل
  • - He is a lurdane fellow who never takes initiative.
  • - او مردی تنبل و بی‌عقل است که هرگز ابتکار عمل به خرج نمی‌دهد.

  • - He was an utterly lurdan person, always sleeping instead of working.
  • - او شخصی کاملاً تنبل و بی‌عقل بود و همیشه به جای کار کردن می‌خوابید.