صندوق پست
He placed the package carefully inside the mailbox.
بسته را با احتیاط داخل صندوق پست گذاشت.
I walked down the street to check my mailbox and was pleased to find a letter from an old friend.
به سر خیابان رفتم تا صندوق پست خودم را بررسی کنم. از پیدا کردن نامهای از دوست قدیمی خوشحال شدم.
کامپیوتر صندوق پستی، نامهدان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My mailbox is constantly filling up with spam emails.
صندوق پستی من دائماً با ایمیلهای اسپم پر میشود.
I have too many unread emails in my mailbox, I need to organize them.
رایانامههای خواندهنشدهی زیادی در نامهدان خودم دارم، باید آنها را سازماندهی کنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mailbox» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mailbox