فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Majordomo

ˌmeɪdʒərˈdoʊmoʊ ˌmeɪdʒəˈdəʊməʊ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

سرپیشخدمت، ماژوردومو، سرخدمتکار (در کاخ‌ها و خانه‌های اشرافی)

As the majordomo, his responsibilities included overseeing the hiring and training of new servants.

به عنوان سرپیشخدمت، مسئولیت‌های او مشتمل بر نظارت بر استخدام و آموزش پیشخدمت‌های جدید بود.

The majordomo greeted guests at the door.

ماژوردومو در دم در از مهمانان استقبال کرد.

noun countable

انگلیسی آمریکایی قائم‌مقام، مباشر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The majordomo of the company was in charge of coordinating all meetings.

قائم‌مقام شرکت مسئول هماهنگی کلیه‌ی جلسات بود.

The wealthy businessman hired a majordomo to oversee his multiple estates.

تاجر ثروتمند یک مباشر را استخدام کرد تا بر املاک متعددش نظارت کند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت majordomo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «majordomo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/majordomo

لغات نزدیک majordomo

پیشنهاد بهبود معانی