سرپیشخدمت، ماژوردومو، سرخدمتکار (در کاخها و خانههای اشرافی)
As the majordomo, his responsibilities included overseeing the hiring and training of new servants.
به عنوان سرپیشخدمت، مسئولیتهای او مشتمل بر نظارت بر استخدام و آموزش پیشخدمتهای جدید بود.
The majordomo greeted guests at the door.
ماژوردومو در دم در از مهمانان استقبال کرد.
انگلیسی آمریکایی قائممقام، مباشر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The majordomo of the company was in charge of coordinating all meetings.
قائممقام شرکت مسئول هماهنگی کلیهی جلسات بود.
The wealthy businessman hired a majordomo to oversee his multiple estates.
تاجر ثروتمند یک مباشر را استخدام کرد تا بر املاک متعددش نظارت کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «majordomo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/majordomo