با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Maternity

məˈtɜrːnət̬i məˈtɜːnəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    maternities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    مادری، زایشگاه، وابسته به زایمان
    • - the maternity ward of a hospital
    • - بخش زایمان بیمارستان
    • - maternity dress
    • - پیراهن آبستنی
    • - maternity leave
    • - مرخصی آبستنی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد maternity

  1. noun period of being pregnant with child
    Synonyms: gestation, maternology, motherhood, parenthood
    Antonyms: paternity

ارجاع به لغت maternity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maternity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maternity

لغات نزدیک maternity

پیشنهاد بهبود معانی