فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Mayor

ˈmeɪər meə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mayors

معنی و نمونه‌جمله

noun countable B2
شهردار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The mayor's office is in the city hall.
- دفتر کار شهردار در ساختمان شهرداری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mayor

  1. noun the head of a city government
    Synonyms:
    city manager magistrate prefect chairman of a city council president of a city council civil administrator civil judge borough president lord-mayor city-father burgomaster maire (French) Burgermeister (German)

ارجاع به لغت mayor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mayor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mayor

لغات نزدیک mayor

پیشنهاد بهبود معانی