بهطور معنادار، بهطور قابل فهم
She glanced meaningfully at her three younger sisters.
به سه خواهر کوچکتر خود بهطور معنادار نگاه کرد.
She tilted her head meaningfully towards him.
با حالتی معنیدار سرش را بهطرفش خم کرد.
بهطور جدی، با جدیت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The idea is that these state employees must meaningfully engage in the training.
ایده این است که این کارمندان دولتی باید بهطور جدی در آموزش شرکت کنند.
He failed to participate meaningfully in the legislative process.
او نتوانست در روند قانونگذاری با جدیت مشارکت کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «meaningfully» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/meaningfully