فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mustache

ˈmʌstæʃ məˈstɑːʃ

شکل جمع:

mustaches

توضیحات:

در انگلیسی بریتانیایی به‌جای mustache از moustache استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

انگلیسی آمریکایی سبیل

handlebar mustache

سبیل چخماقی

He styled his mustache with great care each morning.

او هر روز صبح سبیل‌های خود را با دقت زیاد حالت می‌داد.

noun countable

سبیل (در اطراف دهان پستانداران)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The cat groomed its mustache carefully after eating.

گربه بعداز غذا خوردن سبیل‌هایش را با دقت مرتب کرد.

The rabbit's mustache twitched as it sniffed the air.

سبیل خرگوش درحالی‌که هوا را بو می‌کرد، تکان می‌خورد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mustache

  1. noun an unshaved growth of hair on the upper lip
    Synonyms:
    moustache moustachio soup-strainer handlebars

ارجاع به لغت mustache

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mustache» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mustache

لغات نزدیک mustache

پیشنهاد بهبود معانی