فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Napoleon

nəˈpəʊliən nəˈpəʊliən

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

انگلیسی آمریکایی ناپلئونی (شیرینی)

I had a delicious napoleon for dessert.

برای دسر ناپلئونی خوشمزه‌ای خوردم.

I love the combination of custard and jelly in a napoleon.

من عاشق ترکیب کاستارد و ژله در ناپلئونی هستم.

noun

ناپلئون (سکه‌ی طلای فرانسوی برابر با بیست فرانک) (در گذشته)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The collector was thrilled to add a Napoleon to his coin collection.

کلکسیونر از افزودن ناپلئون به کلکسیون سکه‌های خود بسیار هیجان‌زده شد.

I found a rare Napoleon coin at the antique shop.

سکه‌ی ناپلئون کمیابی را در آنتیک‌فروشی پیدا کردم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد napoleon

  1. noun French general who became emperor of the French (1769-1821)
    Synonyms:
    Napoleon Bonaparte Napoleon I bonaparte little corporal
  1. noun a card game similar to whist; usually played for stakes
    Synonyms:
    nap

ارجاع به لغت napoleon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «napoleon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/napoleon

لغات نزدیک napoleon

پیشنهاد بهبود معانی