Permanent Resident

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    permanent residents

معنی و نمونه‌جمله‌ها

collocation noun countable
مقیم دائمی، مقیم، دارنده‌ی اقامت دائمی (فردی غیرتبعه‌ای که مجاز به اقامت دائمی و زندگی قانونی در کشوری خارجی است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She became a permanent resident after living in the country for five years.
- پس‌از پنج سال زندگی در این کشور، مقیم دائمی شد.
- Being a permanent resident allows her to work without restrictions.
- مقیم بودن به او اجازه می‌دهد که بدون محدودیت کار کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد permanent resident

  1. noun a non-citizen who has been granted the right to live and work in a country on a permanent basis

ارجاع به لغت permanent resident

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «permanent resident» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/permanent-resident

لغات نزدیک permanent resident

پیشنهاد بهبود معانی