بهعنوانِ، در مقامِ، در جایگاه، منحیثِ، بهمثابهی، بهماهو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Farbod spoke qua representative of the organization.
فربد بهعنوان نمایندهی سازمان صحبت کرد.
He acted qua supervisor and made the final decision.
در مقام سرپرست عمل کرد و تصمیم نهایی را گرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «qua» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/qua