اقناعشدنی، سیرشدنی، ارضاشدنی، قابل برآورده شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her desire for knowledge was satiable, allowing her to learn something new every day.
میل او به دانش اقناعشدنی بود و به او اجازه میداد هر روز چیز جدیدی بیاموزد.
The team’s need for recognition was satiable through consistent praise from their manager.
نیاز تیم به شناخت ازطریق تمجید مداوم از سوی مدیرشان ارضاشدنی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «satiable» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/satiable