خودگمارده، خودگماشته، خودخوانده، خودفرموده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The self-appointed committee decided to take charge of organizing the event.
کمیتهی خودگمارده تصمیم گرفت که مسئولیت سازماندهی این رویداد را بر عهده بگیرد.
The self-appointed leader of the group made all the decisions without consulting anyone else.
سردستهی خودخواندهی گروه تمام تصمیمات را بدون مشورت با افراد دیگر میگرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «self-appointed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/self-appointed