خودخواسته، به خود تحمیلشده، خودکرده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She took a self-imposed break from social media to focus on her mental health.
او فاصلهای خودخواسته از رسانههای اجتماعی گرفت تا روی سلامت روانی خود تمرکز کند.
He placed a self-imposed deadline on finishing his project.
او برای اتمام پروژهی خود ضربالاجلی خودخواسته تعیین کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «self-imposed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/self-imposed