آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ اسفند ۱۴۰۲

    Silo

    ˈsaɪloʊ ˈsaɪləʊ

    گذشته‌ی ساده:

    siloed

    شکل سوم:

    siloed

    سوم‌شخص مفرد:

    silos

    وجه وصفی حال:

    siloing

    شکل جمع:

    silos

    معنی silo | جمله با silo

    noun countable

    سیلو، انبار غله، انبار علوفه

    The farmer filled the silo with freshly harvested grain.

    کشاورز سیلو را با غلات تازه‌دروشده پر کرد.

    It took several workers to unload the truck and fill the silo with grain.

    چند کارگر گرفتند تا کامیون را تخلیه و سیلو را با غلات پر کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The farmer stored his harvest in the silo.

    کشاورز محصول خود را در سیلو ذخیره کرد.

    noun countable

    پایگاه‌ موشکی زیرزمینی، قرارگاه زیرزمینی، محفظه زیرزمینی (برای نگه‌داری موشک)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The silo was heavily guarded to prevent unauthorized access.

    پایگاه موشکی زیرزمینی به‌شدت محافظت می‌شد تا از دسترسی غیرمجاز جلوگیری شود.

    The missile silo was located deep underground for added security.

    قرارگاه زیرزمینی موشک برای امنیت بیشتر در اعماق زمین قرار داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The missile silo was heavily guarded to ensure maximum security.

    قرارگاه زمینی موشک به‌شدت محافظت می‌شد تا حداکثر امنیت را تضمین کند.

    noun countable

    تعارض سازمانی، تضاد سازمانی

    Silos can hinder the flow of information and impede decision-making within an organization.

    تضادهای سازمانی می‌توانند جریان اطلاعات را مختل کنند و مانع تصمیم‌گیری در سازمان شوند.

    To foster a culture of collaboration, it is important to dismantle the silos that exist within the company.

    برای تقویت فرهنگ همکاری، از بین‌ بردن تعارض‌های سازمانی موجود در شرکت مهم است.

    verb - transitive

    جدا کردن

    The librarian siloed the books based on genre.

    کتابدار کتاب‌ها را براساس ژانر جدا کرد.

    The manager siloed the employees based on their skill sets.

    مدیر کارمندان را براساس مجموعه مهارت‌هایشان جدا کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She chose to silo herself from the rest of the group, preferring solitude.

    او تصمیم گرفت از بین بقیه‌ی گروه خود را جدا کند و تنهایی را ترجیح می‌داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد silo

    1. noun fodder storage tower
      Synonyms:
      granary crib pit
    1. noun underground missile site
      Synonyms:
      pit rocket-launcher superhardened silo

    سوال‌های رایج silo

    گذشته‌ی ساده silo چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده silo در زبان انگلیسی siloed است.

    شکل سوم silo چی میشه؟

    شکل سوم silo در زبان انگلیسی siloed است.

    شکل جمع silo چی میشه؟

    شکل جمع silo در زبان انگلیسی silos است.

    وجه وصفی حال silo چی میشه؟

    وجه وصفی حال silo در زبان انگلیسی siloing است.

    سوم‌شخص مفرد silo چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد silo در زبان انگلیسی silos است.

    ارجاع به لغت silo

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «silo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/silo

    لغات نزدیک silo

    • - silly billy
    • - silly putty
    • - silo
    • - siloam
    • - silone
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.