بهطور کامل، کاملاً، قاطعانه، بیحرفوحدیث
She soundly proved her point during the debate.
او درطول مناظره حرف خود را بهطور کامل اثبات کرد.
The city council soundly rejected the new building proposal.
شورای شهر بیحرفوحدیث پیشنهاد ساختوساز جدید را رد کرد.
عمیق، سنگین (خواب)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was soundly asleep and didn’t hear the phone ring.
او بهخواب عمیقی رفته بود و صدای زنگ تلفن را نشنید.
After the long hike, they slept soundly through the night.
بعداز پیادهروی طولانی، آنها تمام شب خواب سنگینی داشتند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «soundly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/soundly