گمپل (آویز درستشده از نخ یا طناب)، آویز پرده
He adjusted the tassel on his curtain.
آویز پرده را روی پردهاش تنظیم کرد.
the tassel on the cap of a university professor
گمپل کلاه استاد دانشگاه
منگوله، آویز، شرابه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The chandelier had crystal tassels that sparkled in the light.
لوستر آویزهای کریستالی داشت که در نور برق میزدند.
The tassel on her graduation cap swayed as she walked across the stage.
منگولهی روی کلاه فارغ التحصیلی او درحالیکه از روی صحنه میرفت، تکان میخورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tassel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tassel