صدمین، هزارمین، چندمین (بیانگر مبالغه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was thinking about umpteenth time of his mistake in life.
او به چندمین بار اشتباهش در زندگی فکر میکرد.
The umpteenth time she asked for a raise, her boss finally listened.
برای صدمین بار که درخواست افزایش حقوق کرد، درنهایت رئیسش گوش داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «umpteenth» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/umpteenth