فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unilateral

ˌjuːnəˈlætrəl ˌjuːnəˈlætrəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    یکجانبه
    • - unilateral kinship
    • - خویشاوندی یک‌سویی
    • - They agreed to a unilateral withdrawal.
    • - آنان با عقب‌نشینی یک‌طرفه موافقت کردند.
    • - a unilateral halting of nuclear tests
    • - متوقف ساختن یک‌جانبه‌ی آزمایش‌های اتمی
    • - unilateral flowers
    • - گل‌های یک‌سو رست
  • adjective
    یک‌ضلعی، یک‌طرفه، یک‌جانبه، تک‌سویه، یک‌سویه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unilateral

  1. adjective Involving only one part or side
    Synonyms: one-sided, concerned with one side, signed by one of two factions, not reciprocal, unipartite, single
    Antonyms: multilateral

ارجاع به لغت unilateral

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unilateral» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unilateral

لغات نزدیک unilateral

پیشنهاد بهبود معانی