فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Well-ordered

ˈwelˈɔːdəd ˈwelˈɔːdəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    منظم، مرتب، بسامان
    • - The well-ordered schedule ensured that each task was completed efficiently and on time.
    • - برنامه‌ی منظم تضمین می‌کرد که هر کار به طور مؤثر و به‌موقع انجام می‌شود.
    • - The kitchen was well ordered.
    • - آشپزخانه مرتب بود.
    • - In a well-ordered society, everyone understands and follows the rules.
    • - در جامعه‌ی بسامان، همه قوانین را می‌فهمند و از آن‌ها پیروی می‌کنند.
  • adjective
    ریاضی خوش‌ترتیب، خوب‌مرتب‌شده
    • - A well-ordered sequence of operations is essential for solving complex mathematical problems.
    • - توالی خوش‌ترتیب عملیات برای حل مسائل پیچیده‌ی ریاضی ضروری است.
    • - The well-ordered set of real numbers allows for easy comparison and ordering of values.
    • - مجموعه‌ی خوب‌مرتب‌شده‌ی اعداد حقیقی امکان مقایسه و ترتیب آسان مقادیر را فراهم می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت well-ordered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «well-ordered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/well-ordered

لغات نزدیک well-ordered

پیشنهاد بهبود معانی