نصیحت، توصیه، تذکر، اخطار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My word of advice is to always trust your intuition.
توصیهی من این است که همیشه به شهود خود اعتماد کنید.
Her word of advice helped me navigate the challenging situation.
نصیحت او به من کمک کرد تا این موقعیت چالشبرانگیز را پشتسر بگذارم.
Before you start the project, let me give you a word of advice.
بگذار قبلاز شروع پروژه به تو توصیهای بکنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «word of advice» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/word-of-advice