to free, to liberate, to deliver, to discharge, to emancipate, to manumit
بردهای را آزاد کردن
to liberate a slave
سربازان ما او را از بند اسارت آزاد کردند.
Our soldiers freed him from captivity.
to set loose or free, to unbind, to unfetter, to extricate, to release
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پرندهای را آزاد کردن
to free a bird
او مرا از بار مسئولیت آزاد کرد.
He released me from the burden of responsibility.
to ransom
to deregulate, to allow, to decontrol, to permit
اخیراً صادرات فرش را آزاد کردهاند.
Recently they have deregulated the exportation of rugs.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «آزاد کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/آزاد کردن